شعر

من مست و تو دیوانه،ما را که برد خانه 

صد بار ترا گفتم کم خور دو سه پیمانه 

 

در شهر یکی کس را هوشیار نمیبینم 

هر یک بتر از دیگر،شوریده و دیوانه!  

زیارت زمینه ساز معرفت و محبت

معرفت و عشق،پاى را به رفتن مى‏گشاید و«دوستى‏»به‏«دیدار»مى‏انجامد.

و گاهى جریان،بر عکس این است.

یعنى‏«دیدن‏»،«دوست داشتن‏»را به دنبال دارد و دیدار،عشق مى‏آفریند و«زیارت‏»سبب حصول معرفت مى‏گردد.

وقتى که دیدار،بذر عشق بپاشد،«ملاقات‏»،«محبت‏»مى‏آورد و نزدیک شدن جسم،نزدیک شدن روح را به دنبال دارد و از قرب مادى مى‏توان به قرب معنوى رسید و از رفتن به خانه‏اى محبت صاحبخانه را مى‏توان به دل گرفت.

چه بسیار پیوندها و عشقها که مولود یک برخورد بوده است.چه بسیار محبتها و انسها و الفتها،که در سایه حضور و دیدار فراهم شده است.

یعنى گاهى موتور محرک انسان در دیدار و زیارت،شناخت و علاقه و انس قلبى است و گاهى زیارت و دیدار،باعث محبت‏باطنى مى‏گردد.چرا که از نزدیک،جمال معنى را مى‏بیند و به مشاهده ارزشهاى متعالى مى‏رسد و علاقه‏مند مى‏شود.

و زیارت،از این مقوله است.یعنى اگر انسان برود و ببیند و خود را در فضاهاى خاطره آمیز قرار دهد و در شعاع یک پرتو قرار بگیرد،چه بسا که حرارت معنى،وجود یخزده زایر را گرم کند و فروغ دیدار،خانه دل را روشن سازد و دیده اهل نظر،مس وجودش را کیمیا کند.  

چند روزی نایب الزیاره دوستان در مشهدبودیم و به پابوسی آقا امام رضا (ع) رفته بودیم. 

 

 

 

بار خدایا

          

بار خدایا،مرا به تو حاجتى است که کوشش من از دست یافتن به آن‏قاصر آمده بود و راههاى چاره به روى من بسته شده بود.نفس من مراواداشت که برآوردن آن نیاز،از کسى خواهم که او خود به روا شدن‏حاجت نیازمند توست و براى دست یافتن به خواستهایش از تو بى‏نیازنیست .و این خود خطایى بود از خطاهاى خطاکاران و لغزشى ازلغزشهاى گنهکاران.سپس به هشدار تو از خواب غفلت بیدار شدم و به‏توفیق تو پس از لغزش بر پاى خاستم و چون به صوابم راه نمودى دیگربه سر در نیامدم و باز گردیدم.گفتم:منزه است پروردگار من،چگونه‏نیازمندى دست نیاز به سوى نیازمند دیگر برد و چسان بینوایى به‏بینواى دیگر روى کند؟پس،اى خداوند من،با رغبتى تمام آهنگ توکردم و با اعتماد به توروى امید به درگاهت آوردم و دریافتم که هر چه‏فراوان‏تر از تو خواهم باز هم در برابر توانگریت نا چیز است و بخشش‏را هر چه فزون‏تر خواهم در برابر گشادگى باب عطایت باز هم حقیراست و کرم تو از سؤال هیچ سائلى به تنگنا نمى‏افتد و دست عطاى توفراتر از هر دست دیگر است.  

فرازی از دعای امام سجاد (ع)