قوم یهود از ابتداى ورود به خاک فلسطین هرگز روز خوش ندید. یهودیان در فلسطین دچار گرفتاریهاى بیشترى شدند. یهودیان بارها در تاریخ حیات خویش قتل عام شدند. پیشینه این قوم نشان مى دهد که این نابسامانى ناشى از ذات و طبیعت این قوم است . این ناسازگارى شگفت که در میان کمتر ملتى پیدا مى شود، از همان آغاز در میان این قوم مشهود بود، اینان ، موسى پیام آور بزرگ خداوند و قهرمان آزادى و نجات تاریخ انسان را دق مرگ کردند. این قوم در پى آزادى و نجات از دست فرعون و فراعنه مصر، کفر ورزیدند و با دیگر پیامبران خداوند در میان بنى اسرائیل در ستیز بودند.
یهودیان در سراسر جهان پراکنده شدند و در بسیارى از موارد به توطئه و دسیسه علیه دولت میزبان پرداختند. اذیت و آزار و تبعید یهودیان در بسیارى از کشورها معلول این طبع خیانت کارانه است .
عناصر ماجراجو و فتنه انگیز این قوم سرانجام از فرصت سیاسى جهان سود بردند و حزب سیاسى صهیون را بنیاد گذاشتند. صهیون کوهى است در اورشلیم و به عبارتى تپه اى است که در تورات از آن به شهر داود یاد شده است . استعمار جهانى به این قوم ماجراجو فرصت داد تا نیت پلید و شوم خود را در قالب این حزب شیطانى تحقق بخشند. پیره گرگ استعمار یعنى بریتانیاى کبیر فلسطین را به عنوان کشور پیشنهادى و موعود یهود مطرح کرد. یهودیان ماجراجو و فتنه انگیز به رهبرى هرتصل در حزب صهیون به فعالیت پرداختند. هسته مرکزى این حزب در اورشلیم تشکیل گردید و سرمایه داران یهودى به نفع این حزب وارد عمل شدند.
اکثر یهودیان مؤ من با این حزب شیطانى مخالف بوده و هستند و این حرکت استعمارى - سیاسى را مخالف مطلق با شریعت حضرت موسى مى دانند.
تلاش شیطانى این حزب مبنى بر فرارى دادن یهودیان ساده و عامى از سراسر جهان به سوى فلسطین آغاز شد. در سال 1897 نخستین کنگره جهانى صهیونیستها در شهر بال سوئیس برپا گردید. از آن پس شاخه هاى این حزب در کلیه کشورهاى یهودى نشین بطور سرى و محرمانه برپا گردید. در سال 1917 وزیر خارجه انگلستان لردبالور تاءسیس یک دولت یهودى در فلسطین را بلامانع دانست .
پس از شکست عثمانى در سال 1923، فلسطین زیر سلطه روباه پیر استعمار انگلیس جنایتکار قرار گرفت تا مفاد اعلامیه«بالفور» اجرا شود.
جنگ جهانى دوم و کشتار یهودیان ، که صهیونیست ها در این قتل عام نقش مهمى داشتند و در واقع همین ها بودند که به هیتلر و حزب نازى خط مى دادند، تاءسیس دولت یهود را در فلسطین تسریع کرد. در طى بیست سال بعد از جنگ جهانى دوم ، تعداد زیادى از یهودیان پراکنده در سراسر جهان با تهدید و تزویر صهیونیستها به فلسطین روى آوردند.
زندگی در صورتی جلوهای از کمال و حقیقت دارد که بر اساس معتقدات راستین و صحیح باشد. بعضی عقیده صحیحی ندارند، برخی هم عقاید ناب و صحیح را در زندگی خویش دخالت نمیدهد و بر خلافت باورهای خویش عمل میکنند. و این یا ریشه در نفاق دارد، یا در ضعف نفس و نداشتن اراده.
در عاشورا، آنچه در جبهه امام حسین علیهالسلام دیده میشد، تاثیرگذاری عقیده در عمل آنان بود. اگر به خدای یگانه عقیده داشتند، رضای او را حتی با شهادت، میجستند. اگر به معاد باور داشتند، به سعادت اخروی میاندیشیدند، هر چند در دنیا خودشان کشته شوند و خانوادههایشان به اسارت گرفته شود.
از اموری که در زندگی انسانها نقش ایفا میکند، نوع دریافت و دیدگاه نسبت به مفاهیم پیروزی و شکست است. در یک مبارزه هدفدار، وقتی اهداف مبارزان تامین شود پیروزند، هر چند خودشان فتح نظامی به دست نیاورند. تحقق هدفها هر چند در زمانی دیرتر یا حتی برای نسل آینده صورت پذیرد، برای مبارزان، پیروزی است. از سوی دیگر، در هر مقطع زمانی، تکلیفی که بر دوش انسان است اگر عملی شود، (عمل به وظیفه) نیز یک پیروزی است هر چند به شکست ظاهری پایان پذیرد.
امام حسین علیهالسلام هدفی جز اعتلای حق و بقای دین و نهی از منکر و مبارزه در راه عزت و کرامت انسانی نداشت. به این هدف نیز رسید، هر چند خود و یارانش در عاشورا به شهادت رسیدند. رسوا ساختن چهره تزویرگرانه امویان، شکستن جو رعب و وحشت در قیام علیه سلطه جور، دمیدن روح احساس تعهد و مسوولیت در برابر اسلام و مسلمین، پدید آمدن انگیزههای جهاد و مبارزه در راه حق، همه از اهداف حسینی در نهضت عاشورا بود و اینها همه تحقق یافت. پس امام حسین، چهره پیروز نبرد عاشورا است.